معنی شهر مذهبی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
مذهبی. [م َ هََ] (ص نسبی) متدین. متشرع. مؤمن به مذهب. معتقد به شریعت و مذهبی که دارد. پای پند دستورها و آداب مذهب. متعصب در مذهب و عقیدت خویش. رجوع به مذهب شود. || مربوط به مذهب.
- اشعار مذهبی، اشعاری که درباره ٔ مذهب و اولیاء مذهب باشد.
- سخنرانی مذهبی، نطقی که مربوط به مسائل مذهبی یا تبلیغ مذهب باشد. رجوع به مذهب شود.
شهر
شهر. [ش َ] (اِخ) ابن حوشب. محدث است. (منتهی الارب).
فرهنگ معین
مربوط یا منسوب به مذهب، دیندار مؤمن و معتقد به مذهب. [خوانش: (مَ هَ) [ع.] (ص.)]
مترادف و متضاد زبان فارسی
مذهبگرا، باتقوا، دیندار، مومن، متقی، دینی،
(متضاد) غیرمذهبی
فرهنگ واژههای فارسی سره
دینی
فارسی به عربی
دینی
عربی به فارسی
تعلیماتی , تعلیمی , عقیده ای , مبنی بر عقاید نظری
فارسی به ایتالیایی
religioso
فارسی به آلمانی
Fromm, Religiös
فرهنگ عمید
مکان مسکونی بزرگ شامل خیابانها، بازارها، تاسیسات اداری، و امثال آن،
[مجاز] مردم شهر، اهلی شهر،
تعبیر خواب
اگر به خواب بیند که شهری شد، دلیل است دینش قوی گردد و به مراد برسد. اگر بیند که از شهر بیرون یا بیرونش کردند، تاویل به خلاف این باشد. اگر بیند که از شهر به شهری رفت، دلیل است زن را طلاق دهد و زن شوهر دیگر کند. اگر بیند که از شهر مسلمان به شهر کفر رفت، دلیل است در دین کافران رود. اگر بیند که در شهر گرمسیر برف و یخ دید، دلیل است که در آن شهر تنگی است. اگر در شهر سردسیر بیند، دلیل فراخی نعمت است. اگر بیند که از روستائی به شهر آمد، دلیل منفعت بود. اگر بیند که از شهر به روستا می رفت، دلیل است مراد نیابد. - محمد بن سیرین
معادل ابجد
1262